تقی رحمانی: نیاز جامعه ما دموکراسی ملی است
۱۳۹۱ فروردین ۱, سهشنبهتقی رحمانی روزنامهنگار، فعال سیاسی و عضو شورای فعالان ملی مذهبی است. وی که ۱۴ سال از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کرده، به تازگی از کشور خارج شده و در حال حاضر در پاریس به سر میبرد.
رحمانی در روزهای گذشته در نوشتهای با عنوان «چرا آمدم، چرا رفتم؟»، دلایل خروج خود از ایران را تشریح کرده و نوشته که نیروهای امنیتی بارها به وی گفتهاند: «ملی – مذهبی نباید فعالیت کند، تو نباید مصاحبه کنی، مقاله بنویسی و موضع سیاسی بگیری.»
فعالان ملی – مذهبی در طول سالهای گذشته و به خصوص پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ تحت فشار شدید قرار گرفتند. شمار زیادی از آنها در این مدت بازداشت و به حبس محکوم شدند و عده دیگری نیز مجبور به خروج از کشور شدند.
همسر وی نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و نایب رئیس "کانون مدافعان حقوق بشر" که در حال حاضر در ایران به سر میبرد، به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است.
متن مصاحبه دویچه وله فارسی با تقی رحمانی در زیر میآید:
آقای رحمانی، به عنوان یکی از فعالان ملیـ مذهبی که به تازگی از ایران خارج شده، وضعیت ملیـ مذهبیها را در ایران چه طور ارزیابی میکنید؟ آیا امکان ادامهی فعالیت برای ملیـ مذهبیها وجود دارد؟
این که امکانش وجود دارد، در حال حاضر نهادهای امنیتی همهی فعالیت گروههای سیاسی شناختهشده و نهادهای مدنی را تقریباً متوقف کردهاند. دیگر اجازهی فعالیت حتی جنینی هم تا حدود زیادی داده نمیشود. مثل جبههی مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه ملی، نهضت آزادی، ملی ـ مذهبی و نهادهای مدنی مثل کانون صنفی معلمان ایران، خانهی سینما و... فعلاً هدف و سیاست اطلاعات سپاه از بین بردن کامل اینهاست. وزارت اطلاعات به بعضیهاشان میگوید هیچ کاری فعلاً نکنید. این تقریباً شامل تمام گروههای سیاسی و نهادهای مدنی در ایران میشود و ملیـ مذهبیها هم بخشی از همین جریان سیاسیاند و با ارتباطات مدنی خودشان تحت فشارند.
برنامهی ملیـ مذهبیها برای ادامهی فعالیت سیاسی در خارج از ایران چیست و به طور مشخص برای همکاری با سایر فعالان سیاسی خارج از کشور برنامهی مشخصی دارند یا خیر؟
ملیـ مذهبیها جریانیست طرفدار دموکراسیخواهی. این ویژگی دموکراسیخواهی میتواند ما را با دو جریان عمدهی دیگر وارد گفتگو کند. یکی جریانی که معتقد به اصلاحات است و اصلاحات را یک مقداری عمیقتر میخواهد و اصلاحطلبان قلمداد میشوند. دیگری جریانیست که اساساً بیرون از حاکمیت که نوع مدل حکومت برایش گاهی مهمتر از این است که محتوای حکومت چیست. ما یک جریان دموکراسیخواهی هستیم. برای ما مهم این است که آزادی به دست آوریم و آزادی بیان و حق تجمع و دولت غیرمتمرکزی داشته باشیم که بتواند حقوق اقوام را لحاظ کند، حقوق اصناف را لحاظ کند و ...
به نظر من گفتمان ملیـ مذهبی میتواند در کنار گفتمانهای دموکراتیک قرار گیرد. شاید بتوان یک موج همگرایی بر محور دموکراسیخواهی راه انداخت و نوعی پارادیم جدید ایجاد کرد. یعنی بهجای این که ما به عناوین مثلاً توجه کنیم، جمهوری دموکراتیک خلق، جمهوری دموکراتیک، جمهوری لیبرال، به محتوای آن حکومت نگاه کنیم. آیا آن حکومت این پنج شش اصل شناخته شده و اصول حقوق بشر و در عین حال همگرایی ملی را رعایت میکند؟ این اصل خیلی مهمیست. مثلاً آیا حقوق اقوام ایرانی را در قالب دموکراسی ملی رعایت میکند، یا حقوق زنان را؟
به نظر من ملیـ مذهبی در این مورد سابقهای دارد، سابقهای که قابل دفاع است. در عین حال ممکن است به آن نقد هم وارد باشد. این چیزیست که باید در داخل و خارج آزمود و به دنبالش بود. نیاز جامعهی ما به نظر من دموکراسی ملیاست، یعنی بردن جامعه به سوی دموکراسی. به یک مسئله هم باید توجه کنیم. توان تاکتیکی و واقعی آن اقشار اجتماعی که مخاطب ما در جامعهی ایران هستند خیلی مهم است. یعنی اینها چه قدر توان دارند. این به میل روحیه ما نیست، بلکه به توان آن اقشاری است که ما میخواهیم با آنها دموکراسی را در جامعه تعمیق دهیم.
آقای رحمانی، به تازگی مطلبی به قلم شما دربارهی خروجتان از ایران منتشر شده. میخواستم بدانم اهمیت نوشتن این مطلب در چه بوده و اساساً شما چرا این مطلب را نوشتهاید؟
ببینید، من آدمی هستم که به نوعی پس از ۵۲ سال سن، هفت خوان رستمهای متفاوتی را در زندگی سیاسی و فردی خودم داشتهام. با افراد متفاوت از نسلهای گوناگون، پیر و جوان و پیرتر از خودم و جوانتر از خودم مواجه بودم. ولی خروجم واقعاً همان طور که نوشتم مخالف و موافق زیادی داشت. خیلیها را هم دیگر نتوانستم ببینم. من احساس کردم به آنهایی که من را میشناسند، باید توضیحی بدهم. این توضیح شاید عدهای را قانع کند و شاید عدهای را قانع نکند. در عین حال احساس میکنم این احساس هزاران هزار نفریست که وقتی از مرز ایران خارج میشوند، این حالت به آنها دست میدهد.
به نظر من ما دو جور تبعید میشویم. یکی این که از کشور خود تبعید میشویم و دیگری این که وارد حوزهی تمدنی میشویم که با ما متفاوت است. برای نمونه یک مبارز اسپانیایی که در دورهی فرانکو به فرانسه آمد، از حوزهی تمدنی خودش خارج نشد. ما از حوزهی تمدنیـ فرهنگی خودمان هم خارج میشویم و این بسیار سخت است و برای ما خطر بزرگیست. چون ما باید بتوانیم با حوزهی تمدنی خودمان ارتباط داشته باشیم تا بتوانیم تحولی ایجاد کنیم. و این آمدن به اروپا برای یک ایرانی یا یک خاورمیانهای امر چندان سادهای نیست.
اگر بخواهیم به کنه ماجرا برویم، اگر تبعیدی بخواهد در این دنیای مدرن زندگی جدیدی شروع کند، یک بحث دیگریست و حقاش هم هست. ولی اگر بخواهد به داخل کشور خودش نگاه کند، باید خیلی نکات را هم رعایت کند و این آمدن شرح حال من نبود. هزاران هزار نفر هم چنین تجربهای را داشتهاند. منتهی من دوست داشتم این را توضیح دهم.
بنابراین یک اقدام فردی بود و حاوی هیچ پیام سیاسی خاصی نبود؟
این تقریباً یک توضیح فردی بود، ولی احساس میکنم گاهی این توضیحات فردی هم زبان مشترک پیدا میکند. چون به عبارتی این درد دل همه است. تجربهی هر کس میتواند منحصر به فرد باشد، منتهی این اصول مشترکی دارد که میتواند یک حس همگرایی یا همدلی ایجاد کند. خلاصه انسانها به همدلی هم نیاز دارند. چون سیاست در عین حال که امری بسیار مربوط به قدرت است، در میان نیروهای دموکراسیخواه باید یک امر اخلاقی و یک پیوند عاطفی هم ایجاد کند.
من احساس داشتم که مخاطبان من که مخالف یا موافق رفتن من بودند، باید این را میخواندند و نظرشان را میدادند. به این خاطر ایمیلم را هم نوشتم که هر کس نظر دهد، گوش میکنم و اتفاقاً مقدار قابل توجهی هم ایمیل دریافت کردم حاوی نظرات متفاوت.
در مطلبتان نوشتهاید که مطمئنهستید ایران آبستن حوادث جدیدی است که میتواند برای دموکراسیخواهی مغتنم باشد، اما مطمئن نیستید که جامعه بتواند از این واقعیتهای جدید استفادهی مفید کند. اگر ممکن است توضیح بیشتری دهید. منظورتان دقیقاً چه بوده با نوشتن این جمله؟
ایران کشور حوادث و موقعیتهاست. سال ۱۳۸۸ همه را غافلگیر کرد. فقط حاکمیت غافلگیر نشد. حتی آنهایی که بستر تحول بودند، غافلگیر شدند. جامعه مدنی ایران وجود داشت، ولی نهادهای مدنیاش ضعیف بود. احزاب سیاسی هنوز نتوانستهاند با جامعه مدنی رابطه برقرار کنند. مطمئن باشید ایران به خاطر مشکل مدیریت، به خاطر فشارهای جهانی و به خاطر تفاوت دیدگاه و پسند اقشار تحصیلکردهی جامعه با نظرات حاکمیت، در معرض تحولات است.
این تحولات را ما هر دهسال، دوازده سال در ایران دیدهایم. ولی در باره روند و راستای آن مطمئن نیستیم. من یک مثالی دارم که در انتخابات مجلس ششم هم به اصلاحطلبها گفتم. در ایران همه همدیگر را غافلگیر میکنند و این برای دموکراسی اصلاً خوب نیست. یک سری بحثهایی در ارتباط با جامعه مدنی ایران باید صورت گیرد. احزاب سیاسی هم باید سعی کنند با جامعه مدنی ارتباط برقرار کنند. باید این بحثها صورت گیرد که اگر روزی فضایی متحول و ملتهب شد، برایش یک گفتمان به سود دموکراسی وجود داشته باشد. این است که میگویم گفتمان جامعهی ما میتواند دموکراسیخواهی باشد.
ما میتوانیم بهجای معیارها روی مصداقها توافق کنیم. معیارهای کلی حکومت دموکراتیک و امثال آن، میتواند اصلا دموکراتیک نباشد. جمهوری شوراها میتواند شورایی نباشد. جمهوری سکولار میتواند سکولار نباشد، جمهوری اسلامی میتواند اسلامی نباشد. ولی اگر تعریفها دقیق شود، و پیمانها بر اساس آنها بسته شود، یعنی بر اساس همان اصول مشخصی که دربارهی آزادی هست، اعلامیه جهانی حقوق بشر هست، ایدئولوژیهای گوناگون که باور به آن دارند، آنها مصداقی تعریف شود. آیا ما به آزادی بیان و آزادی بعد از آن قائل هستیم و این را برای همه ایرانیها میدانیم؟ آیا ما همه اقوام ایرانی را ایرانی میدانیم؟ آیا بر برابری حقوق زن و مرد پافشاری میکنیم؟
اینها چیزهاییست که ما میتوانیم حول آنها وارد دور جدیدی از گفتگوی سیاسی شویم. نظر من این است که میشود این بحثها را کرد و از آن کلیگراییهای آرمانگرایانه که ما را معمولاً همه را ازهم دور میکند و به جبهههای مختلفی تقسیم میکند و مفهوم ایران را هم تقریباً منتفی میکند کنار بگذاریم. چون به فرض من ایران را سوسیالیست میخواهم، یکی ایران را دموکراتیک میخواهد، یکی ایران را لیبرال میخواهد، یکی ایران را بدون ملاحظه اقوام میخواهد. ولی وقتی قبول کنیم ایرانی وجود دارد، در آن چارچوب ایران باید توافق صورت گیرد و این که همه ایرانیاند، خیلی چیزها به نظر من حل میشود. منتهی این نیاز به گفتگوی دقیق دارد.
بیتا بختیاری
تحریریه: علی امینی