مرزهای سینمایی «دفاع مقدس»
۱۳۸۹ مهر ۶, سهشنبهجنگ هولناکی که با حمله عراق به مرزهای جنوبی و غربی ایران شروع شد، به ویژه در مرحله معروف به "جنگ شهرها" که با حملات کور موشکی به شهرهای ایران همراه بود، سراسر جامعه را گرفتار کرد. جنگ بر سرنوشت ایران و مسیر سیاسی آن تأثیری نابودکننده باقی گذاشت.
روند انقلاب بزرگی که با هدف پیشرفت سیاسی و شکوفایی مدنی جامعه صورت گرفته بود، به هرز رفت. با مرگ صدها هزار جوان و آوارگی میلیونها نفر جامعه با عزا و ماتمی سراسری روبرو شد. چرخ کار و تولید و سازندگی هشت سال از گردش افتاد. زندگی جامعه در مرگ و میر، اشک و خون، وحشت و اضطراب خلاصه شد.
جای شگفتی بسیار دارد که رویدادی چنین مهیب و سرنوشتساز در سینمای ایران بازتابی اندک داشته است. سینماگران ایرانی جز با تردید و دودلی به جنگ نزدیک نشدند و آنچه در این عرصه عرضه کردند، به راستی ناچیز است.
تا زمانی که جنگ هنوز جریان داشت و برای حاکمیت مسائل حساسی مانند حفظ همبستگی و ارتقای روحیۀ رزمی مطرح بود، احتیاط فراوان در پرداختن به جنگ تا حدی قابل فهم بود. اما با گذشت بیش از ۲۰ سال از پایان جنگ، این موضوع همچنان تابوها و مرزهای خود را بر ذهن و قریحه فیلمسازان تحمیل کرده است.
پیامدهای عارضی جنگ
نخستین فیلمهای جدی ایرانی، نه میدانهای جنگ بلکه تنها عوارض جانبی جنگ را نشان دادند، یا به عبارت دیگر به ترکشهای انسانی و روانی آن در پشت جبهه یا شهرهایی پرداختند که از میدانها دور بودند، اما از پیامدهای ناگزیر جنگ در امان نماندند.
یکی از بهترین آثار بیتردید فیلم سینمایی "باشو غريبه کوچک" به کارگردانی بهرام بيضائی بود. این فیلم از هر نظر اثری نوجویانه و جسورانه است. فیلم که قصد نداشت خود را با کشتار و خونریزی درگیر کند، نشان داد که میتوان در شهرهای امن شمال ایران نیز رنج و عذاب جبهههای جنوب را لمس کرد. فیلم جنگ را پدیدهای ظالمانه و غیرانسانی تصویر میکند که پسرکی بیگناه را به غربت و آوارگی میکشد، مردی روستایی را از خانواده دور میکند و سرانجام معلول به خانه برمیگرداند.
فیلم "باشو" علاوه بر جنگ بر مسئلهای بسیار حساس انگشت میگذارد و برای آن راه حلی انسانی مییابد. فیلم از حضور قوم عرب در جنوب ایران سخن میگوید که بخشی از ملت ایران است، و با وجود زبان مشترک با مهاجمان عراقی، در سرنوشت ایرانیان سهیم است.
فیلم "باشو" که در سال ۱۳۶۵ تمام شده بود، چند سالی در توقیف ماند تا سرانجام پس از پایان جنگ به روی اکران آمد. فیلم به خاطر داستان منسجم، طنز دلنشین، پیام انسانی و روشنی که ارائه میداد در داخل و خارج ایران با تحسین فراوان روبرو شد و تا امروز بلندترین گام سینمای ایران در این عرصه باقی مانده است.
اثرات جانبی یا عارضی جنگ را میتوان در فیلمهای دیگری از سینماگران مستقل مشاهده کرد. فیلم "دندان مار" (سال ۱۳۶۸) به کارگردانی مسعود کیمیایی بر کمبودها و نابسامانیهایی انگشت میگذارد که در سایه جنگ به وجود آمدهاند. در جامعه رفتار و منشی رواج پیدا کرده که در آن تندخویی و خشونت امری عادی است. فیلم "آبادانیها" به کارگردانی کیانوش عیاری نیز اثرات مخرب جنگ را بر روابط اجتماعی به تصویر میکشد.
«سینمای دفاع مقدس»
جنگی که از مهرماه ۱۳۵۹ با تجاوز به خاک ایران شروع شد، برای مردم مصیبتی ملی بود که هر لحظه پایان آن را آرزو میکردند. اما حاکمیت تلاش کرد از جنگ محملی ایدئولوژیک بسازد و از آن برای تبلیغ خوانشی ویژه از "انقلاب اسلامی" بهرهبرداری کند. پیرامون جنگ، ماشین تبلیغاتی بزرگی راه افتاد که جنگ و کشتار را به عنوان "جهاد" تقدیس میکرد و مرگ و نابودی را به نام "شهادت" میستود.
با تکمیل این قالب ذهنی، کارگزاران فرهنگی جمهوری اسلامی اعلام کردند که هیچ تصویر مخالفی را در هنر و ادبیات کشور تحمل نمیکنند. دیدگاهی که جنگ را "برکت و رحمت الهی" میدانست، کمترین انتقاد از عوارض و عواقب جنگ را با حذف و سانسور پاسخ میداد. فیلم "باشو" که میتوانست سرآغازی مثبت و سازنده برای سینمای جنگ باشد، چندی بعد پروانه نمایش خود را از دست داد و سازندهی آن در ادامه کار فیلمسازی با مشکلاتی توصیفناپذیر روبرو شد.
معاونت سینمایی "وزارت ارشاد" آشکارا اعلام کرد که تنها سینماگران "خودی" و قابل اعتماد هستند که میتوانند درباره "دفاع مقدس" فیلم بسازند. این گونه فیلمسازان خود تجربه جبهه را پشت سر داشتند و برخی از آنها با ساختن مستندهایی در جبهه کار خود را شروع کرده بودند. باید به یاد داشت که در میان کارهای مستند نیز تنها فیلمهایی پذیرفته شدند که دیدگاه حاکم را تائید میکردند. مستندهایی که از رنج و عذاب جنگ سخن میگفتند یا بر کاستیها و نابسامانیها انگشت میگذاشتند، هرگز به نمایش در نیامدند.
در چارچوب "سینمای دفاع مقدس" چند کارگردان فیلمهایی دیدنی ارائه کردند. ابراهيم حاتمی کيا، رسول ملاقلیپور، رسول صدر عاملی، شهریار بحرانی، کمال تبریزی، احمدرضا درويش و چند فیلمساز دیگر در این ژانر آثار متفاوتی خلق کردند. برخی از آنها که از تنگنای بینش "مکتبی" پا فراتر گذاشتند، توانستند کارهای بهتری عرضه کنند.
جنگ در پشت جبهه
فیلم "عروسی خوبان" به کارگردانی محسن مخملباف در مقطع پس از پایان جنگ، اثری جسورانه بود که به سینماگران نشان داد میتوانند در عین دفاع از "ارزشهای جهاد و شهادت" پیامدهای جنگ را زیر سؤال برد. در زمانی که جوانان انقلابی در جبههها مشغول جانفشانی بودند، در داخل کشور چپاولگران مردم را غارت میکردند.
در سالهای دهه ۱۳۷۰ ابراهیم حاتمیکیا با فیلمهایی مانند "وصل نيکان"، "آژانس شيشهای"، "از کرخه تا راين" و "برج مينو" انگشت اتهام را به روی میراثخواران جنگ گرفت. در این فیلمها تلویحا بر یک واقعیت تاریخی تلخ تأکید میشود: آنچه مردم با ایثار و فداکاری در انقلاب به دست آورده بودند، تمام آن دستاوردها را زیر بختک جنگ از دست دادند.
کودکان در جنگ
مضمون کودکی به مثابه معصومیتی که در جنگ به باد میرود، در سینما جایگاهی خاص دارد. برای نمونه در سینمای روسیه در چندین فیلم هیبت و وحشت جنگ به دنیای کودکی خاتمه میدهد. شاید فیلم "کودکی ایوان" (۱۹۶۲) ساخته آندرئی تارکوفسکی یکی از مشهورترین کارها در این ژانر باشد.
برخلاف فیلم "باشو" که قهرمان کم سن و سال خود را از ورطه جنگ بیرون میکشد و به قلمروی امن میبرد، در چند فیلم ایرانی کودکان در معرکه میمانند و مستقیما با عفریت جنگ درگیر میشوند: در فیلم "پايان کودکی" (۱۳۷۲) به کارگردانی کمال تبریزی پسری نوجوان با دلیری و زیرکی از خانواده خود در برابر سربازان عراقی دفاع میکند.
فیلم کامبوزیا پرتوی به نام "بازی بزرگان" (۱۳۷۱) سرنوشت دختربچهای را روایت میکند که در روستایی اشغالشده تنها مانده است. دخترک که هنوز بچهای بیش نیست، پس از یافتن کودکی خردسال ناگزیر میشود نقش مادری را به عهده بگیرد و از کودک نگهداری کند.
کمدی جنگی
با گذشت چند سال از جنگ، التیام تدریجی زخمها و فراموش شدن فجایع، سینماگران جنبههای مضحک جنگ را به یاد میآورند. سینمای جهان، از نخستین کارهای چارلی چاپلین و باستر کیتون گرفته تا کمدیهای بیشمار ضدجنگ، نمونههای فراوانی در این رشته ارائه داده است. جانمایه این فیلمها حماقت جنگ است و پیام آنها بیهودگی آن. اما در چارچوب ایدئولوژی نظامی که کشتار و خونریزی را بالاترین "برکت" میداند، شوخی با جنگ بسیار دشوار است.
کمال تبريزی با فیلم "ليلی با من است" (۱۳۷۴) در این عرصه گامی موفق برداشت. اما رفتن به این راه در سالهای بعد به انحصار سینماگران "خودی" در آمد، تا سرانجام با دو فیلم "اخراجیها" به کارگردانی مسعود دهنمکی به ابتذال کامل کشیده شد.
تقدسزدایی از جنگ
دیدگاه ایدئولوژیک حاکم بر جمهوری اسلامی به جنگ با نگاهی انحرافی و غیرطبیعی مینگرد. از زشتی و کراهت جنگ کم نمیشود، اگر که "دفاع مقدس" یا "نبرد حق علیه باطل" نامیده شود. مردمی که جوانان خود را از دست میدهند و از وحشت و ویرانی و قحطی رنج میبرند، آرزو دارند هر چه زودتر به خونریزی و کشتار خاتمه داده شود تا بتوانند زندگی عادی را از سر بگیرند. جوانی که به جبهه اعزام میشود، بیمار خودآزار نیست که جنگ را نعمت و موهبت بداند. او اگر هم با میل و رغبت به جبهه برود، آرزو دارد که درگیری هرچه زودتر پایان یابد و او به آغوش خانواده خود برگردد.
حتی بدترین فیلمهای تبلیغاتی در نهایت هدف خود را دستیابی به صلح و آشتی میدانند. تا زمانی که حاکمیت جمهوری اسلامی، پیشاپیش جامعه، از جنگ تقدسزدایی نکند و جنگ و خونریزی را آفت زندگی نداند، نمیتوان در ترسیم جنگ به سینمایی سالم و انسانی دست یافت.