هنر مدرن در چنگال عفریت جنگ
۱۳۹۲ بهمن ۲۲, سهشنبه
از سالهای آغازین قرن بیستم، خیزش نیرومند مدرنیسم، رهایی گستاخانه از طرح و رنگ و فرم و فیگور، به نقاشی مدرن شوق و شادابی خاصی بخشیده بود. هنرمندان با شوری بیسابقه به سوی جسورانهترین آزمونهای هنری گام بر میداشتند. فردیت آفریننده از دنیای بیرون و هر اصل و مرجع دیگری بالاتر بود و دیگر هیچ مرز و قراردادی قادر نبود جلوی «آفرینش مقدس» را بگیرد.
در مکتبهای آوانگاردی که با افول امپرسیونیسم از غرب تا شرق اروپا به عرصه آمدند، از وحشیگری «فوویسم» تا جهش «سوارکار آبی» و مکتب «Brücke» (پل) تا آیندهگرایی ایتالیایی و سوپرماتیسم روسی همگی در جشن پرشور رهایی هنری سهیم بودند.
این هنر هنوز به دورانی تعلق داشت که انسان و مسکن او جهان سیر و سرگذشتی کمابیش سنجیده و هماهنگ داشتند. جنگ با ضربهای قطعی این سامانه را درهم شکست.
معصومان گناهکار
در آستانهی جنگ جنون تعصب ملی و شهوت برتریجویی سرتاسر اروپا را فرا گرفته بود. در جار و جنجال احساسات ملی و غوغای کرکنندهی تبلیغات دولتمردان قدرتپرست، صدای اقلیتی از روشنفکران روشناندیش و باوجدان که نسبت به شقاوت و مصیبت جنگ هشدار میدادند، به گوش مردم غافل نرسید. در تمام جبههها همه با تمام نیرو بر طبل جنگ میکوبیدند، پایان تیرهروزی خود را در آن میجستند و همه نیز خود را برندهی حتمی آن میدانستند.
در هر دو طرف، اردوی متحدین و متفقین، بسیاری از هنرمندان جوان به جبهه کشیده شدند. بسیاری که هنوز با واقعیت جنگ و سرشت جهنمی آن آشنا نبودند، سرازپا نشناخته به جبههها روان شدند. برخی خامدلانه سروری و سربلندی ملت خود را در پیروزی جنگی میدیدند و دیگران جنگ را مفری برای گریز از دنیای بیتحرک زندگی روزمره به حساب میآوردند!
اما ورق به زودی برگشت و جنگ ماهیت شرور خود را به همگان نشان داد؛ هنرمندان آوانگارد نیز چیزی نگذشت که چنگال بهیمی آن را بر زندگی و سرگذشت خود دیدند.
اسکار کوکوشکا که در سال ۱۹۱۵ داوطلبانه به جبهه جنگ رفته بود، به زودی با بدنی خسته و روحی مسموم از جبهه برگشت. در جنگ به جای غرش آزادمردان و غریو پیروزی، لاشههای متعفن و پیکرهای فاسد و موشجویده دیده بود؛ جمجمههای پریشیده با گودالی به جای دهان، دو حفرهی سیاه به جای چشم و استخوانی لهیده به جای بینی.
ماکس بکمان (۱۸۸۴ تا ۱۹۵۰) که به عنوان بهیار در جنگ شرکت کرده بود، هر روز سیمای واقعی جنگ، این «جنون وحشیانه کشتار بزرگ» را به چشم میدید: تل اجساد بویناک در گل و لای سنگرها، بدنهای دریده و متلاشی سربازان جوان، انبوه زخمیهای بی دست و پا.
فرانتس مارک و اوگوست ماکه، دو نماینده برجسته مکتب «سوارکار آبی» در جبهه جنگ کشته شدند.
اتو دیکس، گئورگ گروس و هانس ریشتر از جبهه زخمی برگشتند. برخی مانند ارنست لودویگ کیرشنر و فرنان لژه در جنگ آسیب ندیدند، اما ذهن و روح آنها تا پایان زندگی از کابوس جنگ رهایی نیافت.
کارلو کارا و جورجو د شیریکو به بیماری روحی دچار شدند و سرانجام کارشان به تیمارستان کشید.
نابودی ارتباط هنری
جنگ جهانی اول نماینده گسستی ژرف در تاریخ هنر است. مدرنیسم از آغاز پیدایش به عنوان پدیدهای جهانی و فراتر از مرزهای ملی مطرح شده بود. در ارتباط و داد و ستد فرهنگی پرثمری که از آغاز قرن بیستم با شکوفایی مدرنیسم هنری به بار آمده بود، سراسر نیمکره غربی، از ملتهای اروپایی تا روسیه سهیم بودند.
«جنگ بزرگ» بر این همکاری هنری آسیب سختی وارد آورد. ارتباط معنوی هنرمندان که تا پیش از جنگ در تبادل آزمونها و دستاوردهای هنری میان ملتهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه جریان داشت، قطع شد و گاه به عناد و خصومت بدل گشت. از آن پس بسیاری از هنرمندان به سادگی با مرزهای ملی از هم جدا شدند. از آن پس دیگر هنرمندانی مستقل و آزاد نبودند، بلکه به ملتهای متخاصم تعلق داشتند که در جبهههای جنگ بیرحمانه یکدیگر را میدریدند.
تابلوهای نمایشگاه «هنرمندان آوانگارد در پیکار» در شهر بن آلمان، این گسست تاریخی را به روشنی نشان میدهد و فرصتی است تا آفرینش هنرمندان در پرتوی تازه دیده شود و «روح زمان» را به روشنی نشان دهد.
نمایشگاه با عرضه بیش از ۳۰۰ تابلوی نقاشی و طراحی و مجسمه در کنار تعداد بیشماری عکسهای مستند از بیش از ۶۰ هنرمند اروپایی، دوران پرخطر و آشوب جنگ را در برابر چشم زنده میکند.
از دیدگاه تاریخی «جنگ بزرگ» هنر تجسمی روزگار را با رنج و اندوهی سنگین قرین ساخت. در طرح و رنگ و اشکال پریشان، نقش بنمایههای مخوف و تصاویر غیرطبیعی، چیزی تکاندهنده هست که بیگمان یادگار شومی است که جنگ برای نسلهای بعد به یادگار گذاشته است.
وارثان خاکستر
وحشت و اضطراب جنگ را پررنگتر از هر جای دیگر در کارهای دادائیستها میتوان دید که به ظاهر از غوغای جنگ کناره گرفته و در آرامش زوریخ زیج نشسته بودند. در واقع آنها برای انتقام از سیاستمداران قدرتطلب و فرماندهان جنگافروز جبههای تازه باز کردند.
تریستان تزارا، نویسندهی «منشور دادا» گفته است: «زایش دادائیسم آغاز یک سبک هنری تازه نبود، آغاز انزجار بود». او و جوانانی که پیرامون او گرد آمده بودند، از سراسر فرهنگ اروپایی بیزار شده بودند. آنها تمام نهادهای اجتماعی و سیاسی را در بر افروختن جنگ مهیب و به همان اندازه پوچ و عبث مقصر میدانستند.
به نظر این هنرمندان، تمدن مدرن با تمام پیشرفتهای فنی خیرهکنندهاش، سر سوزنی در مسیر انسانیت پیش نرفته است. این تمدن به جای گسترش رفاه عمومی و بهروزی جامعه، بیشترین کارایی و مهارت خود را در تجهیز ماشین جنگ، در تولید سلاحهای کشتار، گازهای سمی و بمبافکنهای وحشتناک جلوهگر ساخته است.
هنر دادا نفرین نسلی خیانتدیده است که زمامداران با ریاکاری و دروغ به نام ملت و میهن به مسلخ فرستاده بودند.
بسیاری از هنرمندان مدرنی که جسم و جان خود را از عفریت جنگ نجات دادند، به زودی به «دادا» پیوستند و هنر خود را به بستری مناسب برای آگاهی اجتماعی و اعتراض سیاسی بدل کردند.
در نمایشگاه نمونههایی برجسته از هنر دادا نیز عرضه شده است. نمایشگاه بزرگ «هنرمندان مدرن در پیکار» تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۴ در تالار هنری شهر بن ادامه دارد.