آیا برنامه اتمی را میتوان به یک خواست ملی بدل کرد؟
۱۳۹۱ تیر ۱۳, سهشنبه
از روز یکشنبه (اول جولای/ ۱۱ تیر) تحریم خرید نفت ایران و ممنوعیت بیمه نفتکشهای ایرانی توسط اروپا به اجرا درآمد. سه دور مذاکره در استانبول و بغداد و مسکو هم نتواست طرفین را به راهی میانه برای جلوگیری از اجرای این تحریمها بکشاند.
حکومت جمهوری اسلامی همچنان بر حرف خود مبنی بر حق ایران برای دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای ایستاده است و محمود احمدینژاد رئیس جمهوری اسلامی، از "حق مسلم" ایران سخن میگوید.
او میگوید همانگونه که ملت ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت ایستادگی کردند و به حق خود رسیدند، در برنامه اتمی هم از خود استقامت و پایداری نشان خواهند داد.
ولی آیا به واقع چنین است؟ آیا مردم ایران گرانیهای سرسامآور، بیکاری، ناامنی اقتصادی، تعطیلی کارگاهها و کارخانهها و هزاران مشکل دیگر ناشی از تحریم خرید نفت ایران را تحمل میکنند تا به "حق مسلم" خود برسند؟
اصولا تا چه حد برنامه اتمی ایران با جریان ملی شدن نفت قابل قیاس است؟ فاکتورهای مشترک بین این دو رویداد چیست؟ نقش شخصیتی چون دکتر مصدق در رهبری جریان ملی شدن نفت چقدر این جریان را از برنامه اتمی کنونی ایران متمایز میکند؟
مسعود بهنود روزنامهنگار و نویسنده، قبل از هرچیز به این "حق مسلم بودن" انرژی هستهای از دید مردم ایران با شک نگاه میکند. او میگوید: «راستش به نظرم ملت ایران هنوز قانع نیست که انرژی اتمی دستکم به روایتی که آقای احمدینژاد میگوید، آنچنان حق مسلمی است که مثل نهضت ملی کردن نفت میشود با آن روبهرو شد. آقای احمدینژاد هم مقصودش این نبود، بیشتر مقصودش این بود که احیاناً از ذخیرهی معنوی دکتر مصدق یک چیزی به نفع خودش بردارد. تنها کسی هم نیست که این کار را کرده. دیگران هم این کار را کردهاند. اصولاً از ۲۸ مرداد به بعد کمتر کسی را داریم که نخواسته باشد یکجوری خودش را با دکتر مصدق مقایسه کند».
ناصر کاخساز نویسنده و پژوهشگر به صلحآمیز بودن نهضت ملی نفت اشاره میکند و میگوید هدف آن حرکت تنها تامین منافع ملی بود. در مقابل، او برنامه اتمی ایران را یک جریان جنگخواه میداند و میگوید: «این جریان یک جریان جنگخواه است و برای تقویت ایدئولوژی اسلامیست. یعنی قدرت پشتاش است. یعنی اگر اینها یک بمب منفجر کنند، از آن بهعنوان این که ایران قدرت عظیمیست استفاده میکنند برای این که هم جنبش را خیلی راحتتر سرکوب کنند و چیزهای بیشتری از دست ما خارج کنند و مردم را منفعل کنند و هم این که قدرت خودشان را به جهان نشان دهند.»
وی در پاسخ به این که ایران همواره ساخت بمب اتمی را تکذیب کرده میگوید، جمهوری اسلامی به خود بمب اتم کمتر اهمیت میدهد تا به استفادهی پراگماتیستی که از لحاظ تبلیغاتی از آن میکند.
از دید کاخساز آنچه در برنامه اتمی ایران مهم است، پسزمینهی آن است. به اعتقاد او آنچه در پشت این قضیه هست استفاده ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از این برنامه برای ماندن در قدرت است.
برنامه اتمی و کارخانه ذوب آهن
داشتن کارخانه ذوب آهن از زمان قاجار جزو آرزوهای پادشاهان ایران بود ولی به دلیل نداشتن توانایی علمی و فنی، قادر به ساخت آن به تنهایی نبودند. رضاشاه برای ساخت این کارخانه با آلمانها وارد مذاکره شد اما این مذاکرات به ثمر ننشست.
محمدرضا شاه بالاخره توانست در سال ۱۳۴۴ توافقنامهای رابرای ساخت کارخانه ذوب آهن با حکومت شوروی به امضا برساند.
البته امتناع غرب از دراختیار گذاشتن تکنولوژی ذوب آهن به ایران تنها به دلیل ترس از صنعتی شدن ایران بود و از این نظر آن هراس قابل مقایسه با هراس امروز دنیا نیست چرا که غرب امروز مدعی است ایران در سایه تکنولوژی اتمی قصد دارد به بمب اتم دست پیدا کند.
با این همه، مسعود بهنود معتقد است برنامه اتمی ایران بیشتر از آنکه شبیه نهضت ملی کردن نفت باشد با ساخت کارخانه ذوب آهن قابل قیاس است. او میگوید: «نهضت ملی کردن نفت یک نهضت ضد استثمار خارجی بود، ضد امتیازی بود که شرکت نفت انگلیس داشت. موضوع انرژی هستهای شاید به جهتی با کشمکشی که رضاشاه و محمدرضاه شاه دوتایی سر ذوبآهن داشتند قابل مقایسه باشد. هردو هم به آن نزدیک شدند ولی محمدرضاشاه توانست و بالاخره از روسها گرفت. یعنی چیزی که ایران میخواهد ولی دنیا اجازهاش را نمیدهد.»
برنامه اتمی و حکومت ملی
برخی از تحلیلگران معتقدند نشستن شخصی مانند محمود احمدینژاد بر راس برنامه اتمی ایران، مانع بزگی برای "ملی شدن" این برنامه است. طرفداران این نظریه معتقدند اگر شخص "وجیهالملهای" به جای احمدینژاد سردمدار این برنامه بود، میتوانست وفاق ملی را جلب کند.
مسعود بهنود میگوید یک حکومت ملی قطعا میتوانست مردم را قانع کند که برای رسیدن به انرژی صلحآمیز هستهای این میزان از غرامت را بپردازند. ولی کسی که سردمدار این حکومت است از دید او باید ویژگیهایی همانند مصدق داشته باشد: «کسی که این کار را میکند، باید پاکدامنیهایی داشته باشد که دکتر مصدق داشت. دکتر مصدق کلاً ۴۵ سال از عمر خودش را صرف سیاست کرد، از این ۴۵ سال نزدیک ۳۰ سالش را در تبعید و زندان بود. فقط ۱۵ سال در حکومت کار نمیکرد. به همین جهت مردم ایران به او اعتماد داشتند. براساس اعتمادی که مردم به او داشتند، موقعی که آمد گفت این حق مسلم ماست، مردم هم او را باور کردند. اگر یک چنین سیاستمداری با یک سابقهی اعتماد عمومی پیدا کنیم ، به نظرم میشود این خواسته را ملی کرد.»
به نظر بهنود دو شخصیت سیاسی در تاریخ معاصر ایران که بیشترین ظرفیت را برای پیمودن راه دکتر مصدق داشتند، خاتمی و بازرگان بودند. او میگوید بازرگان تنها شش هفت ماه در قدرت بود و بنابراین نتوانست از ظرفیتش استفاده کند اما خاتمی نهضتی را به وجود آورد که تمام شدنی نیست.
بهنود میگوید: «آقای خاتمی یک نهضتی را بهوجود آورد که یک شمهاش را هم در جنبش سبز دیدیم، ولی نه الزاماً تمامش را، بههرحال یک جریان تمام نشدنیست که زیر پوست جامعه ایران میگذرد؛ یک خواب خوشیست در تاریخ معاصر ایران. از این بابت به نظرم میشود آقای خاتمی را در کنار مهندس بازرگان جزو آدمهایی گذاشت که در شعاع افقی که دکتر مصدق داشت قرار میگیرند، بدون این که بخواهیم ادعا کنیم که به آنجا رسیدند. به آنجا نرسیدند، ولی در همان راستا هستند.»
«خاتمی هم نمیتوانست برنامه اتمی را یک خواست ملی کند»
ناصر کاخساز معتقد است حتی شخصی مثل خاتمی هم نمیتوانست برنامه اتمی ایران را به یک خواست ملی بدل کند. به نظر او ورود خاتمی به این جریان بیش از پیش او را بیاعتبار میکرد. او میگوید از آنجا که دغدغه اصلی خاتمی همیشه حفظ نظام بوده بنابراین در چنین موضوعاتی نمیتواند مردم را به دنبال خود بکشاند.
کاخساز همچنین قائل به هیچگونه شباهتی بین خاتمی و مصدق نیست و میگوید مشخصه اصلی مصدق این بود که خود زاده بستر تحول ملی در ایران بود بنابراین خاتمی نمیتواند مثل او عمل کند.
او میگوید شخصیتی که شاید بتواند تا حدودی مردم را به یاد مصدق بیندازد، عزت الله سحابی است چرا که به نظر وی، سحابی پس زمینه ملی داشت در حالی که خاتمی تنها از طریق دین وارد سیاست شده، بدون هیچ زمینهی ملی.
مجلسی برخاسته از مردم، نخستوزیری محبوب و وجیهالمله و شهره به پاکی اخلاقی، حضور نیروهای نظامی خارجی تا چند سال پیش از ملی شدن نفت در داخل خاک ایران و تاثیرگذاری آنها در معادلات سیاسی کشور، مشخصههای دیگری هستند که بستر تاریخی نهضت ملی شدن نفت را از برنامه اتمی کنونی ایران متفاوت میکنند؛ تفاوتی که شاید به آسانی قابل رفع شدن نباشد.