جشنوارهی ۱۸ ساله
۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبههجدهمین "جشنواره تئاتر ایرانی" در کلن این بار زیر عنوان "فستیوال آسیای جوان" آغاز به کار کرد. روی هم ۱۸ سالی است که ما هم به فستیوال میرویم. با فراز و فرودهای آن به خوبی آشنائیم. فرودها گاه تا آن جا بود که تصور میکردیم جشنوارهی دیگری در کار نخواهد بود. بهرخ حسین بابائی و مجید فلاحزاده مدیران این جشنواره، که پست و بلند زندگی را نیز بسیار تجربه کردهاند، اما با این فرودها از پا نیفتادند.
در ۱۸ سالگی ما شاهد بلوغ دیگری بودیم. بلوغی که نماینده "اداره فرهنگ شهر کلن" نیز از آن غافل نماند. هر سال شاهد سخنرانی او در آغاز جشنواره هستیم. امسال اما او از جوان ۱۸ سالهای سخن می گفت که گویا دیگر بالغ شده است. بروشور برنامه هم پر و پیمان است. اغلب کسانی که در سالهای آغازین با این گروه همکاری داشتند و بعد به دلایلی رابطهشان را گسسته بودند، امسال با پیوند دوباره خود پیام ماندگاری فستیوال تازه بالغ شده را دادند. نمایشنامهخوانی و بحث و گفتوگو و موسیقی یهودی از دیگر برنامههای جشنواره امسال است.
بهرخ حسین بابائی در برنامه افتتاحیه بر همین پیوستنها و گسستنها که او همه را ناشی از شرایط سیاسی بحرانزده و خشونتآمیز حاکم بر ایران میداند، انگشت گذاشت.
"امروز خوشحالیم که با همه اختلاف نظرهای سیاسی/هنری و تمام مشکلات مالی توانستهایم هر چه بیشتر در کنار هم باشیم. این دوباره گرد هم آمدن ها ویژگی عمده فستیوال هیجدهم است. و ویژگی دیگر آن، توجه به نسل دوم ایرانیان مهاجر".
بهرخ نسل دوم مهاجر را پلی میداند میان فرهنگ ایران و آلمان و دیگر کشورهای میزبان.
نام نیلوفر بیضائی را با نمایشنامهی "چهره به چهره در آستانه فصلی سرد" در میان ۹ نمایشنامهی اعلام شده در برنامه فستیوال میبینیم. این نمایشنامهنویس و کارگردان برونمرزی نیز از جمله کسانی است که دوباره به این فستیوال پیوسته است.
از "ساعت حقیقت" تا "سنگسار"
نخستین نمایشنامهی شب افتتاحیه "ساعت حقیقت" نام داشت که "هادی خانجانپور" همان نمایندهی نسل دوم مهاجران به زبان آلمانی به روی صحنه آورد. استعدادی که هنوز جای پرورش دارد و میتواند آیندهی درخشان تئاتر برونمرزی را گواهی دهد.
نمایش دوم "گزارش یک سنگسار" با اقتباس از "اتول فوگارد"، درامنویس نامی آفریقای جنوبی، بر خلاف نامش که به نظر میرسید شعارگونه باشد، رنگ شعاریش کمتر از حد تصور بود.
بازیگری هنرمندانه سودابه فرخ نیا و شاپور سلیمی با کارگردانی خوب مجید فلاحزاده، در پیوند با یکدیگر دردی اجتماعی/مذهبی را بیان میکرد که امروز گریبانگیر جامعه ما شده است.
احمد شاملو و فروغ فرخزاد نیز در "ایرانیزه" کردن این نمایشنامه نقش موثری ایفا کردند. از همان آغاز عشقی میان دو زن و مرد مزدوج وجود داشت که در پستوی خانه باید نهان نگاه داشته میشد. دهانشان رامیبوئیدند مبادا که گفته باشند دوستت دارم. و فروغ فرخزاد همچنان در آینه خود را میدید که شباهت بسیار به مادر پیرش داشت.
یک شب مهتاب، ماه میاد تو خواب/ منو میبره، کوچه به کوچه/ باغ انگوری، باغ آلوچه/
این شعر شاملو مرتب از زبان زن نمایشنامه، گاه با خشم و گاه با عشق و ناز بیان میشد.
برای سنگسار اما باید شاهدی در نظر گرفته میشد. مجید فلاحزاده، شاهد را با لباسی سراپا سیاه و نقاب سهگوشی که بر سر گذاشته شده و صورت را نیز میپوشاند، به میان جمعیت حاضر در سالن برده بود. بهرخ حسین بابائی در نقش خدیجه سلطانی، با ظاهری کلاغگونه، از میان جمعیت برمیخاست و در واقع شهادت برای حکم سنگسار را از سوی مردم ادا میکرد.
اجرای حکم سنگسار نیز از جمله ظرایف خوب کارگردانی فلاحزاده بود. سنگی زده نمیشد. تنها ضربههای موزیک و سرگرداندنهای دو بازیگر در آغوش هم، نمادی بود از اجرای حکم سنگسار. آن هم نه فقط زن، که زن و مرد هر دو با هم. قربانیانی که این بار تفکیک جنسیتی نشده بودند.
هیجدمین دور فستیوال با دو برنامه تئاتری خوب آغاز شد. با کنجکاوی در انتظار دیدن دیگر برنامهها هستیم. بدون تردید شما را هم در جریان خواهیم گذاشت.
الهه خوشنام
تحریریه: علی امینی