صد و چهلمين زادروز توماس مان نويسندهای میان دو سده
۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبهآیا زیست هنری و زندگی عادی با هم در تضادند؟ این پرسشی است که همواره در زندگی توماس مان مطرح بوده و در آثار او بازتاب داشته است. او عشق دو همجنس را در برابر یک ازدواج عادی میگذارد تا فرق زیست هنری و زندگی عادی را بنمایاند.
آرنولد شونبرگ، آفرينندهی موسيقی نامتعارف "دوازده تونیک" با خواندن رمان "دكتر فاسوس" اثر توماس مان او را متهم كرد كه چركنويس ايدههای ديگران را پاكنويس میكند و به عنوان كار خود جا ميزند. ناراحتی شونبرگ از اين بود كه چرا توماس مان نام او را در رمان معروفش نياورده است.
ادعای شونبرگ تا اينجا درست است كه شخصيتهای همهی داستانهای توماس مان همزادان انسانهای پيرامون او هستند. اما توماس مان در تشريح و ترسيم آنها كممانند است.
دوپهلونويسی، كنايهسازی و سخنپردازی پيچيده از او اديبی ساخته كه تقريبا سالی نمیگذرد بی آنكه در دانشكدههای ادبيات آلمانی پاياننامهای يا كتابی دربارهی آثار او نوشته نشود.
اين در حاليست كه جوان امروزی به هنگام آشنايی و عشق، رفتاری بیپيرايه و مستقيم دارد و شايد پيرايهها و پيچيدگیهای شخصيتهای رمانهای توماس مان را اگر درك هم بكند، جاذب و جالب نداند.
نيمهی اول
توماس مان در روز ششم ژوئن ۱۸۷۵ در شهر لوبك در شمال آلمان زاده شد. كودكی او با توسعهطلبی اقتصادی آلمان از سويی و ايستايی در نهادهای آموزشی و فرهنگی اين كشور از سوی ديگر، همزمان بود. او با هردوی اين ويژگیها بيگانه و ناسازگار بود. نويسندهای كه آثارش متن درسی دبيرستانها و دانشگاههای آلمان است و تا پايان عمر ۲۱ دكترای افتخاری و يك درجهی پروفسوری را نصيب خود ساخت، از مدرسه بيزار بود و ديپلم نگرفته آموزش دبيرستانی را رها كرد. انديشه و احساس هنرمندانهاش هيچگونه خشكی و فشار و زوری را تاب نمیآورد. پس به هر ترفندی بود، از خدمت نظام هم كناره گرفت.
در ۱۶ سالگی پدرش را از دست داد. پدر كه میدانست بازماندگانش ميل و همتی برای حفظ شركت بازرگانی غلاتش ندارند، وصيت كرده بود كه شركتش فروخته و درآمد حاصل آن نیز ميان بازماندگانش تقسيم شود. مادرش به موسيقی و ادبيات آشنا و در خانوادهای فرهنگی رشد يافته بود.
طبيعی است كه توماس مان جز دورهی كارآموزی كوتاهی در يك شركت بيمه آتشسوزی و گزارشگری برای مجله ی طنز "سيمپلیسيسيموس"، باقی عمر را به عنوان نويسندهی حرفه ای آزاد كار و زندگی كند.
مقرری ماهانهای كه از بهرهی بانكی پس انداز پدری میگرفت، او را از داشتن شغلهای دست و پاگير و ملاحظاتی كه گاه انسان از روی نياز اقتصادی میكند، میرهانيد و به او بیپروايی و بیپردگی هنری، میبخشيد.
بیپروايی در زندگی شخصی او اما تنها تا پيش از ازدواج با كاتيا پرينگسهايم نمود ميكرد. پس از آن آزادی و رهایی، ديگر تنها در آثار هنری او متبلور و آشكار میشد.
زندگی ۸۰ ساله ی توماس مان به دو دوران بلند تقسيم میشود: در نيمهی نخست زندگی او كه پيش از جنگ جهانی اول گذشت، نويسنده، سياست را به سياستپيشگان و قدرت را به قدرتمندان وامیگذاشت و به درونگرايی بیمرز و اندازه بسنده میكرد. در نيمهی دوم عمر او اما رويدادها و پديدههای سياسی روز، بر ديدگاه و آثار هنریاش تأثير مستقيم داشتند: در آغاز جنگ جهانی اول، او از روشنفكرانی بود كه جنگ را مايهی رهايی از سرگردانی و تباهیهای اجتماعی میپنداشتند. آغاز جنگ جهانی اول همچنين، سخن پايانی "كوه جادو" اثر ماندگار اوست. توماس مان كه تا آن زمان جانبداری از سويههای سياسی و اجتماعی را سلب آزادی هنری میدانست، از آن پس جانبدار شد.
برجستهترين اثر غير داستانی او در زمان جنگ جهانی اول "ديدگاه های يك غير سياسی" است كه در آن به شدت به هرچه فرانسوی، روشنگری، انقلاب، دموكراسی، سخنسرايی، طنز و اکسپرسیونیسم است، میتازد و در برابر آن از آلمان، رومانتيسم، سلطنت، محافظهکاری، و سخنگريزی، دفاع ميكند.
نیمهی دوم
هر اندازه چهرهی زشت و ويرانگر جنگ جهانی اول آشكارتر میشد، توماس مان بيشتر به اهميت سياست در زندگی اجتماعی پی میبرد. ولی تنها چندی پس از جنگ جهانی اول به آشتیجويی و تلاش در راستای آزاديخواهی و جمهوریخواهی روی آورد. دستاورد و ميوهی اين رويكرد، رمان ماندگار "كوه جادو" است. اين اثر دگرگونی احساس و انديشهی توماس مان از يك نويسندهی بیتفاوت به اجتماع و سياست تا يك هنرمند آگاه به جامعه و دگرگونیهای آن را نشان میدهد. توماس مان از روشنفكرانی است كه ۱۱ سال پيش از روی كار آمدن فاشيسم در آلمان، خطر راستگرايان تندرو را دريافت و گوشزد كرده بود. او در دورهی حكومت جمهوری وايمار آلمان، مستقيماً با سوسيالدموكراتها همكاری داشت و مسئوليتهای فرهنگی سنگين و زيادی را پذيرفت. نويسندهای كه همهی عمر به اشرافزادهها گرايش داشت، حتا در سال ۱۹۳۲ در جمع بزرگی از كارگران، سخنرانی كرد.
در سال ۱۹۲۹ به خاطر رمان "بودنبروكها" كه زوال يك خانوادهی بازرگان را ترسيم كرده، جايزهی ادبی نوبل گرفت. چهار سال پس از آن كه نازيها بر سر كار آمدند، از آلمان نخست به سوئيس و سپس به ايالات متحده گريخت و تابعيت آن دو كشور را پذيرفت. نازیها تنها آثار او را ممنوع نكردند بلكه در كتابسوزان بزرگی كه به راه انداختند، نوشتههايش را به آتش افكندند.
معروفترين رمان او
رمان "بودنبروكها" نگارهای است از ترسيم رفتارها. يكسو افراد خانوادهی نجيب بودنبروكها هستند كه از هرچه بوی جسارت، خشونت، پرخوری، سخنان بیپيرايه و عاميانه، بینظمی و سبكرفتاری میدهد پرهيز میكنند. در سوی ديگر خانوادهی نوكيسهی هاگِنستروم است كه عكس اين رفتار را دارند. يك شهروند واقعی لذتهای زندگی، تنپروری و پررويی را نفی میكند و به هر بهايی باشد، وقار و ادب را نگه میدارد. تن و رفتار آدمی هر اندازه هم كه خود را به نجيبزادگی بزند، سرانجام نهاد و طبيعت او را لو میدهد. از آنجا كه رمان "بودنبروكها" نگارشگر وجود و نمود است، تنها نمود نيك شهروندان مرفه را نشان نمیدهد بلكه به هستی سودجويانهی آنان نيز اشاره و انتقاد میكند.
كشاكش هنر و زندگی
از "بودنبروكها" كه بگذريم، درونمايهی بيشتر داستانهای توماس مان، كشاكش ميان عقل و عشق، زندگی شهروندی و نمود هنری و به طور كلیتر زندگی و مرگ است.
داستان بلند "مرگ در ونيز" كه قصهی عشق و مرگ پيرمردی است كه عاشق جوانك قايقرانی شده و به بيماری وبا كه از آن جوانك واگرفته، میميرد، بيان تضاد ميان دو خدايگان ديونيزوس و آپول است، تضادی كه تفسير آن را توماس مان از كتاب "تولد تراژدی" نيچه برگرفته است. در حالی كه آپول نمايندهی فرديت، نظم، انديشهی منطقی و زندگی است، ديونيزوس نشانگر جماعت، هرج و مرج، احساسات و مرگ است. هر اندازه آپول انسان را به بيداری و هوشياری میخواند، ديونيزوس او را به سوی خواب و خلسه، مستی و ديوانگی ميكشاند.
در اينجاست كه زندگی و هنر يا عقل و عشق، در برابر يكديگر میايستند. در داستان "مرگ در ونيز" گوستاو آشنباخ كه هنرمندی موفق، نظاممند و جاافتاده است، به دام تاسيو كه مظهر اصلی هنر يعنی هرج و مرج، دوری از فرديت، خلسگی و سر انجام وبا و مرگ است، میافتد. در اينجا مرد زندگی به عنصر هنری تبديل میشود. عشق دو همجنس در داستانهای توماس مان همواره نشان دوری از واقعيات جامعهی شهروندی و نمادی از هنر است. اما سرانجام چنين عشقی كه جايی در زندگانی عادی ندارد، چيزی جز مرگ نمیتواند باشد.
توماس مان در نيمه ی دوم زندگیاش از جمله رمان چهارجلدی "يوسف و برادران" و سپس "دكتر فاستوس" را نوشت كه هركدام به نوبه و شيوهی خود اعتراض و انتقادی به آلمان نازی بودند. اين نويسنده پس از ۱۵ سال تبعيد به آلمان بازگشت اما پايان عمر را در زوريخ گذراند و در اوج افتخار در روز ۱۲ اوت ۱۹۵۵ در آنجا درگذشت.
آثار توماس مان به فارسی
نخست رضا سيدحسينی داستان بلند "مرگ در ونيز" و "تونيو كروگر" را از زبان فرانسه به فارسی بازگرداند كه به چاپ دهم رسيد. اين داستان و رمان "بودنبروكها" سپس توسط علی اصغر حدادی از آلمانی ترجمه شد. رمان "كوه جادو" را حسن نكورجح و رمان چهارجلدی "يوسف و برادران" را حدادی ترجمه كرده است.
توماس مان به معنای واقعی كلمه نويسندهای است آلمانی. او همواره ترديد داشت كه بتوان آثارش را طوری به زبانهای ديگر ترجمه كرد كه حق مطلب ادا شود. اين ترديد او بیگمان در بخشی از ترجمههای فارسی آثارش بهجا به نظر میآيد. در جايی كه فهم ظرافتهای زبانی در آثار كنايهآميز و پيچيدهی اين نويسنده در آلمان نيز تنها با توضيحها و تشريحهای استادان و آموزگاران ممكن است، طبيعی است كه بخش قابل توجهی از داستانهای او به فارسی با اصلشان برابر نباشد.