هوشنگ امیراحمدی: ما درحال بازگشت به دوران سعید امامی هستیم
۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۲, شنبهمصاحبهگر: مهیندخت مصباح
دویچه وله: شما به عنوان رییس شورای آمریكاییان و ایرانیان، احیانا آشنایی یا همكاری با خانمهاله اسفندیاری داشتهاید؟
هوشنگ امیراحمدی: بله! من خانم اسفندیاری را سالهاست كه میشناسم. دكتر شائول بخاش همسر ایشان را هم میشناسم. هر دو قبل از اینكه به واشنگتن بروند، در دانشگاه پرینستون بودند. ما در جلسات متفاوت آكادمیك و اجتماعی یكدیگر را ملاقات میكردیم و بعد هم كه رفتند واشنگتن، این ارتباط حفظ شده بود.
دویچه وله: خانم دكتر اسفندیاری شهرت دارند به ترویج گفتگو میان محققان ایرانی و آمریكایی. اطلاع داريد ايشان چه ترويج مى كردند؟ به چه ترتيب؟
هوشنگ امیراحمدی: خانم اسفندیاری مدیر بخش مطالعات خاورمیانه مركز بینالمللی ویلسون در شهر واشنگتن هستند. این مركز بسیار مهم است و كارش در مورد مسایل بینالمللی است كه ایران یكی از آنهاست. در این مركز كارهای تحقیقی و آموزشی با هدف ترویج درك بهتر از كشورها و دولتها در آمریكا صورت میگیرد. معمولا این مركز سعی میكند در چارچوب قوانین بینالمللی، جریانهای دمكراتیك را در این كشورها تقویت كند.
دویچه وله: دیدهبان حقوق بشر در اعتراض به دستگیری خانم اسفندیاری بیانیه داده و نوشته كه رییس جمهور ایران به صورت ناامیدانهای تلاش میكند منتقدان دولت خود را بعنوان مهرههای آمریكا بیاعتبار كند. خانم اسفندیاری چگونه منتقدی بودند؟
هوشنگ امیراحمدی: ایشان راستش در این جریانهای انتقادی نبود و بیشتر یك وسیله بود. كسی نبود كه اینور و آنور برود و سخنرانی كند و كتاب و مقاله بنویسد. كار ایشان بیشتر این بود كه محققان و صاحبنظران را جمع كند، برایشان كنفرانس بگذارد و امكانات تحقیق برایشان فراهم كند. خانم اسفندیاری نقشی ایدئولوژیك و فكری نداشت. در دانشگاه پرینستون ایشان از طرف مركز پولی داشت كه از آن استفاده میكرد و جلسات متفاوت در مورد ایران میگذاشت. ایشان در مركز مطالعات خاورمیانه مسئولیتاش تنها روی ایران بود. مرتب سالی یكی دوبار ایران میرفت و آنجا افرادی را كه فكر میكرد حرفی برای گفتن دارند كه در آمریكا شنیده نشده، میآورد و خرج هتل و سفرشان را میداد. برخی از اینها را حتی برای چند ماهی در مركز نگاه میداشت و میگذاشت در مورد مسائل ایران تحلیل بدهند. كار خانم اسفندیاری این بود. كتاب و مقاله خاصی ندارد. كارش بیشتر این بود كه بین آمریكا و ایران در رابطه با حقوق بشر و دمكراسی، میانجیگری كند.
دویچه وله: اتفاقا در خبرها هست كه خانم اسفندیاری مورد سرزنش خود ایرانیان مخالف دولت هم بوده كه طرز فكر و فعالیتهایشان را همسویی با نظام جمهوری اسلامی و تبلیغ برای آن تلقی میكردهاند…
هوشنگ امیراحمدی: خانم اسفندیاری فعالیتهایش را در زمان دولت كلینتون شروع كرد و آن موقع آقای خاتمی سركار بود. بعد هم كه بوش آمد هنوز آقای خاتمی بود. خانم اسفندیاری میگفت خاتمی رفرمیست است و میتواند در ایران تغییر ایجاد كند، بنابراین ایرانیان رفرمیست را تشویق میكرد و به مركز میآورد تا صدایشان را به گوش آمریكاییان برساند. بعد كه بوش سركار آمد، دیگر محافظهكاران جدید سركار بودند. اینها خیلی از كارهای خانم اسفندیاری خوششان نمیآمد و نقد میگذاشتند. از طرف دیگر، یكدسته ایرانیها هم بودند كه میخواستند حكومت سرنگون شود و بین جناح رفرمیست و راست حكومت فرقی نمیگذاشتند. بنابراین از این كه خانم اسفندیاری با جناج رفرم نزدیك است و میخواهد آنها را عمده كند، خوششان نمیآمد.
این را هم بگویم كه خانم اسفندیاری در چند مورد سعی كرد از جناح راست هم كسانی را به آمریكا بیاورد اما موفق نشد. ایشان هر كس را كه آورد، تقریبا رفرمیست و مخالف دستراستیهای حكومت ایران بود. مشكل اساسی خانم اسفندیاری از اینجا شروع شد. پلی كه ایشان زد، بین جناح رفرمیست ایران و آمریكا بود نه بین ایران و آمریكا. اشتباه بزرگ ایشان این بود كه متوجه نشد كه باید جناح راست را به هر قیمتی شده وارد میدان كند وگرنه كارش، آینده درخشانی نخواهد داشت. چوبی كه خانم اسفندیاری میخورد، به نظر من به همین خاطر است. جناح راست ایشان را مبلغ جناح رفرم میداند.
دویچه وله: آیا شما فكر میكنید دستگیری خانم اسفندیاری، خانم عظیما یا خانم دیگری كه اسمش علنی نشده و هر سه از آمریكا به ایران رفتهاند، یك پروژه است؟
هوشنگ امیراحمدی: حكومت آقای احمدینژاد نسبت به روشنفكران و دانشگاهیان بسیار حساسیت دارد. به این گروه بدبین هستند و احساسشان اینست كه كسانی مثل خانم اسفندیاری پروژه "سرنگونی در سكوت" را پیش میبرند. میخواهند حكومت را از طریق مذاكره و سخنرانی و مباحثه از بین ببرند. حرف اینها اینست كه خانم اسفندیاری با گروهی كار میكند كه هدفاش ایجاد انقلاب مخملی در ایران است. به كسانی كه در رادیو فردا و صدای آمریكا كار میكنند، شدیدا مشكوك هستند. ضمنا این را هم میدانند كه نیروی دیگری هم هست كه میخواهد جمهوری اسلامی را از طریق زور و نظامی سرنگون كند، اما احساس جمهوری اسلامی اینست كه نیروی اول خطرناكتر است. فكر میكنند نیروی دوم كه موافق نظامیگری و زور است، به این سادگی وارد میدان مبارزه با ایران نمیشود. اما نیروی فرهنگی همین الان در صحنه است و كنترلاش هم آسان نیست.
این بودجه ۷۵ میلیونی وزارتخارجه آمریكا برای تبلیغ در ایران، خیلی نقش در این جریان دارد. جمهوری اسلامی و جناح راست از این موضوع خیلی استفاده كرده و نتیجهاش این شده كه هر كس كه بهر دلیل، هر نوع نزدیكی به دولت آمریكا و دستگاههایی كه از دولت آمریكا پول میگیرند، مورد سوءظن است. به نظر من این حكومت الان این نیرو را هدف قرار داده و دارد دامنهاش را وسیع میكند. این دستگیریها نگران كنندهاند و من فكر میكنم اگر این جریان ادامه پیدا كند، ما درحال بازگشت به دوران سعید امامی و كشتارهای زنجیرهای هستیم.