«کلام را نباید فدای موسیقی کرد»<br>گپی با فرامرز اصلانی درباره حافظ
۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبهبرای شنیدن گفتوگو با فرامرز اصلانی و گوشههایی از آلبوم «به یاد حافظ» به فایل صوتی پایین صفحه مراجعه کنید!
*******
دویچه وله: شما نخستین کسی نیستید که از اشعار حافظ در قالب موسیقی غیرسنتی استفاده کردهاید، اما جزو کسانی هستید که روی پیوند دادن اشعار حافظ با موسیقی غیر(سنتی) خیلی کار کردهاید و یکی از آلبومهای شما، «به یاد حافظ»، به اشعار حافظ اختصاص دارد، اگر چه قطعهی «آهوی وحشی» در اولین آلبومتان، «دلمشغولیها» آمده است. آیا فقط علاقهی شخصی بود که سراغ اشعار حافظ رفتید، یا اینکه در همان زمان حس میکردید که آنطور که باید و شاید از اشعار کلاسیک ما در موسیقی پاپ یا کلاً غیرسنتی استفاده نمیشود؟
فرامرز اصلانی: حقیقتاً هرکدام از ما از بچگی کتاب حافظ را در خانههامان دیدهایم. من چون علاقهی بسیار زیادی به شعر داشتم و پدربزرگم، یعنی پدر مادرم، از کودکی و حتا پیش از از اینکه من به دبستان بروم، برای من شعرهای مولانا و حافظ و سعدی و خیام را خوانده بود، این است که علاقهی بسیار زیادی داشتم که معنی این اشعار را بفهمم، چون به هر حال انسان در دوران کودکی بسیاری از چیزها را نمیفهمد. بعد زمانی آمد که دیدم نه، شعر حافظ دارد با من صحبت میکند، دارد حرفی به من میزند. من برخلاف بسیاری که حافظ را بسیار آدم خمودی میدیدند، من او را انسانی بسیار انقلابی دیدم. همانطور که دکتر شفیعی کدکنی در کتابش «موسیقی شعر» میگوید، هر شعری ریتم و کوبش خودش را دارد.
من شعرهای حافظ را اینجور دیدم. وقتی دیدم که حافظ به این صورت شعرهایش را نوشته است، گفتم این آدمی نمیتواند باشد که میگویند هیچ وقت از شیراز بیرون نرفته و یکدفعه هم که رفت، گفت «کشتی نشستگانیم، ای باد شرطه برخیز ...». من حافظ را انسانی دیدم که مشت به در و دیوار میکوبد و شعرهایش را میگوید. میگوید: «با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی!» خب من اینها را در آن صورت آرامشان ندیدم. من اینها را بسیار با کوبشهای سنگین و با فریادهای بلند شنیدم. اینکه به بودن قطعهی «آهوی وحشی» در آلبوم اول من اشاره کردید، باید بگویم که همیشه سعی کردهام، در آلبومهایم یک شعر یا از مولانا یا از حافظ و یا از کسان دیگری بهعنوان برنامهی آینده بگذارم.
بین ساخته شدن و تهیهی آلبوم «به یاد حافظ» و قطعهی «آهوی وحشی» از آلبوم «دلمشغولیها» چقدر فاصلهی زمانی بود؟
حدوداً یک سال، یک سال و نیم. چون آلبوم «دلمشغولیها» سال ۷۷ میلادی انتشار یافت و آلبوم «حافظ» سال ۷۸.
پس انتشار آلبوم «به یاد حافظ» از لحاظ تاریخی با بد زمانی مصادف بود!
درست است. چون وقتی انتشار پیدا کرد، بعد از یکی دو ماه، دیگر موسیقی برچیده شد و کسانی مثل من که کار موسیقی میکردند، باید فکر دیگری به حال خودشان میکردند.
ولی این مجموعه با همان ترکیب و تنظیمی بیرون آمد که شما مدنظرتان بود؟!
دقیقاً. برای این که دلم میخواست که با یک ساز باشد. غیر از آن تنظیمی که در «آهوی وحشی» هست و از چند تا ساز استفاده کردیم، بیشترش گیتار است. چیزی که مد نظر من بود و برایم اهمیت داشت این بود که آن شعرها را آنطوری که میشنیدم بیان کنم، برای این که هر کسی شنوایی خاص و ویژهی خودش را دارد. من این شعرها را اینجور شنیدم.
تنظیم قطعهی «آهوی وحشی» پُرتر است، در حالی که دیگر قطعات آلبوم «به یاد حافظ» کاملا مینیمالیتسی هستند و شنونده حس میکند که شما روی بستر موسیقی اشعار حافظ را بهگونهای ملودیک دکلمه میکنید.
مهمترین نکته برای من این بوده که شعر درست خوانده شود. مهم آن است که وقتی شما جذب شعر شوید و آن را جذب کنید، آنگونه بیانش کنید که باید بیان شود. شعر باید فهمیده شود. شما کلمه را نباید فدای موسیقی کنید و این اشتباهی است که خیلیها مرتکب آن میشوند. چون کلام مثل یک نقاشی است و موسیقی قابی است که آن را دربرمیگیرد.
آیا هنگام انتخاب اشعار حافظ برای این آلبوم، ناگزیر بودید به فاکتورهای مختلفی توجه کنید یا اینکه کاملاً از روی علاقهی شخصی حرکت کردید؟
کاملاً از روی علاقهی شخصی بود، چون غیر از این نمیتواند باشد. غیر از این باشد، دروغ است. هر شعری ریتم خودش را دارد، منتها بستگی دارد که شما چه جوری آن شعر را بخوانید. مثلا من دیدم که در قطعهی آهوی وحشی نمیتوانی چیزی درست کنی که در آن ضربات تند و این چیزها باشد. آهوی وحشی باید به گونهای باشد که انگار داری با جمعی صحبت میکنی، یا جمعی دارند به تو گوش میکنند.
در آلبوم «به یاد حافظ» این نکته را به خوبی میتوان حس کرد که شعر از خود آهنگ برجستهتر است.
دقیقاً همین طور است. اصلاً آهنگ اینجا مسئله نیست. آهنگ همان قاب است که شعر را دربرمیگیرد. حالا زمانی هست که میبینم این کلام با چند تا ساز جور درمیآید، زمانی هم میبینم که فقط با یک گیتار هم قشنگ میتوانی این شعر را بگویی. یا آنطور که شما گفتید، مثل این که دارید دکلمه میکنید. آن آلبوم اصلی حافظ که به نام «به یاد حافظ» منتشر شد، مانند همان آلبوم اولم، «دلمشغولیها»، با همکاری کمپانی CBS به بازار آمد. در آن زمان همه میگفتند که آقا مثلاً با یک گیتار میخواهی بنشینی شعر حافظ را بخوانی؟ گفتم، چرا نه؟ مگر اشعار حافظ را با سنتور نمیخوانند، مگر با تار نمیخوانند؟ خب این هم بیان من است از چیزی که دریافت میکنم. آن وقتها من یازده شب پشت سرهم در کاخ جوانان برنامه اجرا میکردم و درست زمانی بود که شعرهای حافظ را داشتم درست میکردم. بروبچههای جوانی میآمدند و میگفتند که ما مثلاً نمیدانستیم که معنایش این است و اینجوری هست و اینها، خب این رابطه خیلی جالب بود. چون سازی که دوست داشتند گیتار بود، لاجرم به بیان و کلام آن شعر توجه میکردند و بعد هم رابطهای به وجود میآمد.
پس این موسیقی خیلی میتواند به جذب مخاطبان جدید کمک کند؟
همیشه این طور میتواند باشد.
گروه راک «اوهام» که احتمالاً با کارهایشان آشنایی دارید، وقتی آلبوم خود را عرضه کردند، برای برخیها پیوند موسیقی هاردراک و اشعار حافظ یکجورهایی کفرگویی بود. آیا به نظر شما، لباسی از لحاظ موسیقی وجود دارد که شایستهی شعرهای حافظ نباشد؟
من فقط میتوانم رجوع کنم به آن چیزی که برایتان گفتم، من آهنگساز اشعار آلبوم حافظ نبودم. این آهنگها را من در آنها کشف کردم، پیدا کردم، من اینجوری شنیدم. این است که برای آنها آهنگ نساختم ، بلکه این جور به گوش من آمد. به هر حال هر کلامی موسیقی خودش را دارد، حالا اگر جور دیگری به گوش کسان دیگری میآید، قضاوتش با کسی است که آنها را میشنود. هر کسی سلیقهی خودش را دارد.
مصاحبهگر: شهرام احدی
تحریریه: بابک بهمنش