"گل سرخ" داستان عشقی سیاسی و عصیانگر
۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه"گل سرخ" داستان عشق دختری ۲۵ ساله به نام سارا و مردی ۵۰ ساله به نام علی است که در جریان اعتراضات خیابانی سال ۱۳۸۸ در تهران با یکدیگر آشنا میشوند.
علی از فعالان چپ دهه ۶۰ است و سالها در زندان جمهوری اسلامی بوده اما اکنون از فعالیت سیاسی دست کشیده و به نوعی انفعال سیاسی دچار شده است.
سارا هم هرچند به مفهوم کلاسیک "سیاسی" نیست اما معترض است و خوب میداند چه میخواهد؛ آزادیهای اجتماعی مثل آزادی انتخاب پوشش و رابطههای اجتماعی و نوشیدن الکل. در صحنهای از فیلم در پاسخ به پرسش علی که برای چه به خانه او میرود و اینجا چه میخواهد میگوید: "یک تختخواب با یک مرد توش".
او هرروز به تظاهرات میرود، کتک میخورد، فحشهای رکیک میشنود و شب نزد علی میآید که تمام روز را در خانه بوده و با او همبستر میشود.
سپیده فارسی کارگردان این فیلم متولد ۱۳۴۴ در تهران است. او پس از فیلم مستند داستانی "سفر مریم" اولین فیلم بلند داستانی خود را با نام "خواب خاک" در سال ۲۰۰۳ ساخت و سه سال بعد دومین فیلم بلندش باعنوان "نگاه" را کارگردانی کرد که نامزد جایزه اول جشنواره روتردام در سال ۲۰۰۵ بود.
خانم فارسی در سال ۲۰۰۷ با فیلم مستند "هرات" به جشنوارهٔ لوکارنو رفت و جایزهٔ بهترین فیلم مستند را هم برای همین فیلم از جشنواره فلورانس ایتالیا گرفت. در سال ۲۰۰۹ فیلم مستند "تهران بدون مجوز" را ساخت که در جشنواره لوکارنو به نمایش درآمد. در سال ۲۰۱۰ هم فیلم "خانهی زیر آب" را که اقتباسی آزاد از داستانهای بیژن نجدی است، کارگردانی کرد.
فیلم "گل سرخ" در سال ۲۰۱۴ در آتن و با بازیگری مینا کاوانی و واسیلی کوهکلانی و حضور افتخاری شبنم طلوعی، بازیگر سرشناس تاتر و سینما ساخته شد. پس از اکران این فیلم در شهر کلن آلمان در جشنواره فیلم زنان، با سپیده فارسی گفتوگو کردیم.
دویچهوله: خانم فارسی، برخی از منتقدان به شما اعتراض کردند که با ساختن این فیلم نشان دادهاید کسانی که سال ۱۳۸۸ در اعتراض به نتیجه انتخابات به خیابانها رفتند اهل مشروب و مواد مخدر و سکس بودند و خواستههایشان فقط اینها بود و به دنبال این طور آزادیها به خیابان رفتند. در حقیقت شما را متهم میکنند که مطالبه جنبش سبز را به خواستهای این چنینی تنزل دادهاید. پاسخ شما به این گروه چیست؟
سپیده فارسی: اولین چیزی که میتوانم بگویم این است که این فیلم، یک فیلم داستانی است و شخصیتها، شخصیتهای داستانی هستند بنابراین علمدار هیچ جنبشی نیستند. سارا یک دختر جوان فعال است و علی هم نماینده نسل اولی است که انقلاب را زندگی کرده ولی شخصیتها، شخصیتهای داستانی هستند.
چیز دیگری که به نظر من میرسد این است که قوت جنبش سبز در این بود که همه طیفهای اجتماعی و سیاسی را در بر میگرفت یعنی آدمهای بسیار مذهبی در آن بودند تا آدمهای بسیار غیرمذهبی، لائیک، چپ، فمینیست، طیفهای ملی مذهبی، همه جور آدمی در این جنبش دخیل بودند و این را ما در عکسها و فیلمها میدیدیم. همه زنهای جوانی که با آرایشهای غلیظ در خیابانها بودند جزو این جنبش بودند و کاملا هم معلوم بود که اصلا مذهبی نیستند و عکسهایشان هم در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشد و لایک میخورد و هیچکس هم نمیگفت اینها چرا در خیابانها هستند. معلوم است که اینجور آدمها که در خیابان چنین حجابی دارند، داخل خانههایشان زندگی آزادی دارند و زنان و مردان آزادی هستند که ممکن است مشروب هم بخورند.
اصلا قصد انگ زدن به کسی نبود و هیچوقت هم ادعا نداشتم که این شخصیتها علمدار جنبش سبزند، هیچکس هم چنین ادعایی نمیکند چون احمقانه است. اما سارا نماینده زنان جوان ایرانی است که میخواهند آزاد زندگی کنند، میخواهند بدنشان مال خودشان باشد، میخواهند هروقت خواستند مشروب بخورند. خیلیها این کارها را میکنند منتها در خیابان کسی نشان نمیدهد و در سینما هم بعضیها خوششان نمیآید که نشان داده شود.
بله ولی سارا حتی دنبال عشق هم نبود، به راحتی میگفت من دنبال تختی هستم که یک مرد توی آن باشد. شخصیت عاشقپیشهای هم نداشت. صبح میرفت تظاهرات و شب دلش سکس میخواست، کاملا عادی. چه چیزی را با این شخصیت میخواستید نشان بدهید؟
درست است ولی در حقیقت عاشقپیشه هم بود اما آن طور عشقی که مال نسل خودش بود. من فکر میکنم که رفتار عاشقانه و عاطفی و اجتماعی این نسل با ما فرق کرده. یک موقعی من روی نامههای صادق هدایت کار میکردم، قبل از این که آن ۸۲ نامهاش منتشر شود. من این نامهها را پیدا کردم و نامههای غیررسمی او را که از تریاک کشیدن و عرق خوردن حرف میزد و به من میگفتند خوب نیست این نامهها منتشر شود چون شخصیت هدایت زیر سوال میرود. من میگفتم خودش این نامهها را نوشته و این کارها را کرده شما چرا مشکل دارید؟ در حقیقت این تاریخچه زندگی هدایت بود اما کسانی نمیخواستند فاش شود. در این فیلم هم من سعیام این بود که از تعارفهای رایج در ایران دور شوم و آزاد کار کنم.
یعنی در حقیقت سارا نماینده بخشی از جوانهای ایرانی است؟
بله من فکر میکنم خیلیها در ایران این طوری هستند.
اتفاق جسورانه دیگری که در این فیلم افتاد، نشان دادن صحنه رابطه جنسی بین دو هنرپیشه ایرانی در یک فیلم ایرانی با کارگردان ایرانی بود. تا آنجا که حافظه من یاری میکند تا کنون در سینمای پس از انقلاب ایران این اتفاق نیفتاده. این صحنهها نیاز فیلمنامه و فیلم بود یا پس ذهنتان قصد تابوشکنی داشتید؟
هردو. من میخواستم فیلم را طوری بسازم که قصه اقتضا میکرد. قصه هم قصه عاشقانهای بود با پسزمینه سیاسی. در حقیقت سارا آن خشونت درون جامعه را به خانه میآورد و در رابطه جنسی و عاطفیش آنطور که خودش میخواست و سوار رابطه با یک مرد بود، این خشونت بروز پیدا میکرد. این اقتضا میکرد که ما یک چیزهایی را نشان دهیم. نمیشود آدم از یک رابطه عاشقانه حرف بزند و هیچ صحنه برهنهای نداشته باشد. در فیلمهای همهجای دنیا هم نشان داده میشود ولی به ایران که میرسد همه میگویند نشان ندهید. چرا نشان ندهیم؟ به هر صورت این اتفاقیست که در آن مملکت میافتد، بنابراین در سینما هم مثل همه جای دنیا بالاخره یک روز باید کسی این را نشان میداد.
من برایم مهم بود چون به هر صورت قصه این را اقتضا میکرد و برایم هم جالب بود که دقیقا به قول شما با هنرپیشههای ایرانی با زبان فارسی و فیلمی که روح ایرانی دارد و کسی با دیدن آن نمیپرسد این فیلم کجا ساخته شده و حس میکند در تهران است، این اتفاقها هم درش میافتد چون قصه اقتضا میکرد و این اتفاق بالاخره باید میافتاد و کسی باید این کار را میکرد.
یکی از تکاندهندهترین صحنههای فیلم لااقل برای من صحنهای بود که سارا عریان جلوی پنجره رفت و با فریاد شروع به الله اکبر گفتن کرد و بعد علی با ملافهای بدنش را پوشاند. در این صحنه یک جور عصیان و اعتراض با همه وجود نسبت به همه چیز وجود داشت ولی با فریاد "الله اکبر" یعنی چیزی که سارا اصلا به آن معتقد نبود. آیا همین را میخواستید نشان دهید یا چیز دیگری در پس ذهنتان بود؟
بله دقیقا این تضاد را میخواستم نشان دهم. من خودم روزهای اولی که مردم شروع به "الله اکبر" گفتن کردند، برایم خیلی عجیب بود، گفتم باز الله اکبر؟ چرا همه الله اکبر میگویند؟ بعد گفتم خب این مثل فریاد جنگجوهاست که یک چیزی میگویند و بعد همه آن را تکرار میکنند. این هم مثل همان است و خب یاد سال ۵۷ هم میافتادم. این که سارا عریان کنار پنجره میرود، دقیقا همان که گفتید یک عصیان است و یک فریاد خشم و خروش که اصلا بار مذهبی ندارد ولی علت این که الله اکبر میگوید تنها این است که آن شبها همه می گفتند چه آنها که مذهبی بودند و چه کسانی که مذهبی نبودند.
علی شخصیتی است که مبارز سالهای ۶۰ است، زندانی سیاسی و وابسته به جریان چپ بوده ولی شخصیتی که الان ما از او میبینیم یک شخصیت منفعل سیاسی است. آیا قصد تعمیم این را به همه فعالان دهه ۶۰ داشتید؟
نه من باز هم میگویم، علی یک شخصیت داستانی است و علمدار هیچ جنبشی نیست ولی اگر واقعا برگردیم نگاه کنیم، بچههایی که مال این نسل بودند و من میشناختمشان یا کشته شدند یا بعد از زندان همه فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشتند یا ایران را ترک کردند. واقعا از این سه حالت خارج نبود. آنهایی که ایران ماندند اکثرا دچار یاس و سرخوردگی شدند. خیلیهایشان اصلا از خانه بیرون نمیآیند. من نمونه دارم از این افراد یا واقعا کار سیاسی را کنار گذاشتند و رفتند سراغ بیزینس و تجارت برای اینکه امکان فعالیت سیاسی در آن زمینه فکری که آنها داشتند نبود وگرنه اصلا زنده نمیماندند. آنهایی هم که زنده ماندند یا دارند میآیند خارج یا آمدهاند. هر هفته میشنویم که یکی دیگر دارد میآید. در نتیجه نه اینکه من بخواهم تعمیم بدهم اما فکر میکنم تعداد آدمهایی که در چنین موقعیتی هستند کم نیست.
قرار دادن سارا که دقیقا میدانست چه میخواست در مقابل علی منفعل از نظر سیاسی، یک جور تقابل دو نسل هم بود؟ یعنی میخواستید نشان دهید که نسل کنونی دقیقا میداند چه میخواهد، فعال و اکتیو برخورد میکند ولی نسل قبلی انگار سرخورده شده؟
بله این هم بود و اینکه در واقع نسل قبلی خیلی ایدهآلیستتر بود، نه فقط در ایران بلکه در همه جای دنیا. ما خیلی آرمانگراتر بودیم. الان بچههای نسل کنونی خیلی پراگماتیکتر هستند و خواستههایشان مقطعیتر و مشخصتر است و نمیخواهند همه دنیا را عوض کنند. سال ۸۸ هم فقط میگفتند رای من کجاست؟
یکی از تفاوتهای شاخص این دو نسل نوع نگاهی است که به دنیا دارند، ما جهانبینی گستردهتری با نگاه بازتری داشتیم و خواستههایمان جهانیتر بود اما این نسل میگوید همینجا خانه خودمان و کشور خودمان رو میخواهیم درست کنیم نه همه دنیا را. حتی آن شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" هم صرف نظر از اینکه خیلی شعار زیبایی نبود، به لحاظ جامعهشناسی از این نظر جالب بود که میخواستند بگویند ما کاری به جاهای دیگر دنیا نداریم، ما باید به کشور خودمان برسیم. من بیشتر این را در این شعار دیدم تا نژادپرستی. یعنی اینها میخواستند ایران را عوض کنند و کاری به جاهای دیگر دنیا نداشته باشند.
خانم فارسی، خیلیها جنبش سبز را آن حلقه مفقودهای میدانستند که نسل فعال قبلی را با نسل کنونی که بینشان فاصله تاریخی و جغرافیایی افتاده بود، پیوند داد. این فیلم هم ظاهرا در پی نشان دادن چنین پیوندی بود. انگار شما با عشق علی و سارا این دو نسل را به هم پیوند دادید. شما هم قائل به چنین کارکردی برای جنبش سبز هستید و قصد داشتید آن را نشان دهید؟
واقعا این بود. فراتر از این فکر میکنم جنبش سبز سال ۸۸ اتفاقی بود که برای اولین بار ایرانیان داخل و خارج را به هم وصل کرد، چه بچههای مهاجر این طرف و چه نسل اول مهاجران را با ایرانیان داخل ایران پیوند داد. در داخل ایران هم پیوند دو نسل بود، در عکسها و ویدیوها هم نسلهای مختلف را در خیابانها کنار هم میبینیم. این اولین بار بود که این اتفاق میافتاد به این دلیل که به لحاظ سیاسی در تاریخ اخیر ایران بعد از سال ۵۷ ما چنین موقعیتی نداشتیم که این همه آدم برای اعتراض به خیابان بیایند، هم به دلیل جنگ و اختناق و هم به این دلیل که مردم خواسته مشترکی نداشتند. این اولین بار بود که هم از نظر کمیت گسترده بود و هم از نظر طیف سنی گوناگون و شاید چیزی که کم بود و شاید یکی از دلایل شکست جنبش هم همین بود که نتوانست همه طبقات اجتماعی را جذب کند و جنبش را به قشرهای فرودستتر جامعه بکشاند.